یادداشتی بر فیلم سینه سرخ(اثر پرویز شیخ طادی)
دهکدهای کوهستانی بر فراز کوههای سرسبز از استيلای طبيعت، نماهای ابری و
فضای مهآلود کوهستان، بکر بودن فضای روائی فيلم از تکنولوژی و مظاهر ماشين، رنگهای
تند قرمز، مشکی و سفيد و خلاصه آب، کوه، حيوان، جنگل و انسانهايی با رفتاری غريزی
از جمله برتریها و نگاه تيز جناب شيخ طادی برای روايت مفاهيم عميقی من جمله مسئله
دين و معرفت دينی است. انتخاب مناسب چنين لوکيشنی برای فيلمبرداری چنين مظنونی
يکی از علتهای موفقيت سينه سرخ است.
در سينه سرخ علیرغم فيلمهای ديگر اين ژانر که دست به دو قطبی کردن و منفی و
مثبت نمودن و شيطان و خدا ساختن میکنند، هيچ اثری از نيروهای شيطانی و ضد قهرمان
نمیبينيم و چه درک زيبايی است که برای شناسايی معرفتهای دينی آنها را وامدار
نيروهای شر و شيطانی ننمائيم و شايد اين ويژگی مهمترين عامل موفقيت فيلم است.
چرا که از ديدگاه معرفت دينی حوزه شناخت دين در فطرت آدمی بستره میيابد و با
کنکاش چالشهای انسانی متبلور میشود و نه آن که نقطه مقابل نيروهای الهی لشکريان
پليدی و زشتی باشند. جدا نمودن زمينه مطالعه معرفت شناسی دينی از جريانی کارکردی و
قراردادهای اجتماعی به زمينههای انسانی و فطری خود مهم و شالوده ساز مطالعات بعدی
فيلمسازان اين چنينی است.
عريانی آدميان فيلم از بند تکنولوژی و بايستههايش که عامل کارکردی و
پوزيتيوتيستی نمودن جريانات دينی است منجر به ائتلاف و درهم فرورفتگی دو دين اسلام
و مسيحيت میشود. زمينه فطری خداجوي انسانهای بکر فيلم سينه سرخ و قهرمانان کودک
که خود نماد کاملتری از پاک بودن آنها از تأثيرات اجتماعی است، منتهی به آن میشود
که کلاه جنگی منسوب به حضرت عباس و حضرت سيدالشهداء (ع) بر سر مسيح مصلوب قرار
گيرد، پسرک مسيحی کلاه به دوش کشد و پسر بچه مسلمان حامل صليب شود.
صد البته که شيخ طادی قشری شدن و سطحی شدن معرفتهای آسمانی را از ياد نمیبرد
و نه حتی رندانه، که روشن و واضح بدان میپردازد و آنجا که کشيش فقط به دنبال
صليب تاريخی مسيح است و متولی امامزاده به دنبال کلاه جنگی تعزيهخوانی خويش،
تمنای دم مسيحايی کودکها اگر در دهان غيری گذاشته میشد، شايد اين چنين قابل قبول
نمینمود.
کودک مسلمانی که به گناه غير عامدانهاش در تمنای حيات ديگری است، به همراهی و
ياری رسانی کودکی مسيحی، با استمداد از آموزههای دينیشان هر دو به تجمع قدرت
مسيح و امام شهيدان، حضرت سيدالشهداء نائل میآيند.
هر چند اختلاف ليدرهای اديان در ديالوگهای روحانی و کشيش همچنان نافرجام باقی
میماند. و هر دو بر يک مرکب و بر يک اصل سوارند، لاکن اختلاف نظری همچنان باقی
است.
در نمای نصب نمودن صليب جديد و تاريخی مسيح در کليسا به همراه کاتهای همزمان
غرق شدن پسر مسلمان و همچنين شفا يافتن هر دو کودک (مسيحی و مسلمان) از جمله
مستندات ادغام و کلینگری شيخ طادی به جريان مذاهب است.
مسيح گريان و کلاه خونی در يک زمان، تو گوئی خبر از اين همانی اسلام و مسيحيت
میدهد.
اين که به تصوير کشيدن پندارهای غلط مسيحيت توسط يک کارگردان مسلمان و تأييديه
گرفتن اين عمل با هم آوازی صليب و کلاه در سکانسهای پايانی فيلم چقد کاری ثواب و
منطقی است، خود بحثی ديگر است.
اگر بتوان حتی اين به تصوير کشيدن خرافه مسيحی را با سرانجامی الهی و کارآمد
بودن آن را با گريستن مسيح مصلوب هضم نمود، باور بفرمائيد باز نمیتوان از تصويری
کردن معجزه به چنين شيوهای چشمپوشی کرد.
اين که بخواهيم فيلمی درباره دين بسازيم يا آن که بخواهيم برای دين فيلم
بسازيم با يکديگر فاصلهای بهميزان مغرب و مشرق دارد. فيلمی درباره دين به معرفی
دين در جريانات حيات دينورزان میپردازدو انگارههای مذهبی مومنان، باورها و
رفتارهايشان جملگی موضوع فيلمها میشوند. میتوان از قمهزنی عدهای به عنوان يک
رفتار که عامل آن عشق به رهبران دينی است فيلم گرفت. میتوان از در گل رفتن عدهای
مسلمان در ظهر عاشورا به عنوان رفتاری دينی فيلم گرفت و يا حتی میتوان توسل جستن
به ضريح اماکن مقدسه و توسل به درخت مقدس و يا بلند کردن علم را و زنجيرزنی و سينهزنی
را به عنوان شناسههای دين مورد نظر به نمايش گذاشت. و يا از دميدن فوت و زنده شدن
پسری مرده و يا خون گريستن مجسمهای چوبين و جاری شدن خون بر فرق کلاهی آهنين را
شاخصههای آن دين معرفی کرد. اما وقتی کارگردان متعصب به مذهبی میخواهد فيلمی
برای دين بسازد، جريان از نوع ديگری میشود غير از آنچه در سينه سرخ میبينيم.
قطعاً و يا شايد شيخ طادی اسلام و مسيحيت را با يک نگاه نمینگرد و تنها عامل
جدائی اسلام و مسيحيت و اساساً اديان را «دروغ و حد» نمیداند. هر چند باور اين
مهم که ريشه اديان آسمانی توحيد و منشأ همه آنها ايمان به يگانگی خداوند، باوری
بس ارزشمند و منطبق با موازين اسلام است، لاکن خرافههای تاريخی اديان و حد تنها
عامل جدائی اديان نبوده است بلکه سير تکاملی اديان آسمانی بدان معناست که دين قبل
منسوخ و دين جديد تأييد میگردد و اين آن باوری است که باور داريم و اميد است سينه
سرخ بدان معتقد باشد.
سکانس مهم جا به جا شدن صليب به دست کودک مسلمان و کلاه حضرت به دست کودک
مسيحی و فاصله گرفتن دوربين از آن دو تا جائی که آنها زا جزئی از طبيعت میانگارد
و آنقدر فاصله میگيرد که طبيعت و انسان باورهايشان يکی میشود را در بهترين حالت
و خوش بينانهترين تحليل میتوان به انگارههای طبيعتگرای شيخ طادی تفسير نمود و الّا
کار چنان ضايع میشود که میتوان حتی فرياد مؤمنان مسلمان را نيز برآورد.
اجازه دهيد واضحتر بگوييم فيلمی درباره مثلاً اسلام يا مسيحيت اين میشود که
اگر کسانی با قلبهای شکسته از مسيح مصلوب يا امامان اسلام بخواهند که مردهای را
زنده کنند، خوب البته فوتی دميده میشود و خونی از هر ناکجايی میآيد بر چشمهای
مجسمه چوبی مسيح جاری میشود و يا از فرق کلاه جنگی منتصب به امامی جاری میشود و
ناگهان کودکی زنده میشود. اما اين که مسيح چگونه زيست، چگونه باوری داشت و با
کدامين منطق بشريت روح در کالبد مردگان میدميدو اين که معجزه نه امری غير عقلانی
بلکه تسريع علتها و بر عکس امری کاملاً عقلائی است و اين که حضرت سيدالشهداء(ع)
به زنده کردن قلوب مردگان زنده با فدا کردن خانواده و 72 تن از يارانش میپردازد،
دغدغههای فيلمی است برای دين.
اين که معجزه در فرهنگ اسلام امری خارقالعاده است و نه غير عقلانی، و اين که
اسلام و مسيحيت يکی نيستند و فقط در ريشه مشترک هستند و پاسخ به سئوالات عقيم
مانده در تئوری مسيحيت را میتوان در اسلام جست البته فيلمی برای دين است و نه
درباره دين.
تقويت و عقلانيت
تصويری امور دينی از جمله رسالتها فيلمهائی برای دين است اين که بتوان توالی
منطقی و پيچيده ارتباط کودکی را با منبع قدرتی ماورائی به تصوير و منطق نگاتيو
کشيد البته امری مشکل و پيچيده است و يقيناً هر چه باشد، مشکلی را حل نمیکند، هر
چند خونش قرمز قرمز قرمز باشد.
بیترديد معرفتشناسی اسلام عزيز که مزين گشته به عرفان کارکردی اولياء دين، در
پناه پدافند مستحکم و مرد افکن فلسفه اسلامی محفوظ مانده است. لذا صد البته
اهتمامی جدیتر از فوت و خون میطلبد.
در فيلم ما فرشته نيستيم تيل جوردن نيز کودکی کر به مدد مراسم نيايش شفا میيابد
اما فشار آبی که کودک به عمق آن غرق میگردد مفرّی عقلانی برای پياده شدن اراده
خداوندی است.
تغيير شخصيتی دزدی زندانی به کشيش مؤمن و متعهد گشتن دزدی ياغی و فراری به جهت
انگارهها و رفتارهای انسانی رهبر پروتستان کليسای فيلم ما فرشته نيستيم و به مدد
و وجود مبارک مسيح با توالی منطقی منطبق با سيری منطقی در علوم جامعهشناسی و روانشناسی
همه و همه از جمله با بستههايی است که دوست داشتيم در فيلمی اسلامی و برای دين
تحقق میيافت، بزرگواری کشيش ژانوالژان از دزد، شهرداری مؤمن میسازد و سرپوشی و
بخشش مسيحوار کشيش پروتستان تيل جوردن از دو فراری و دزد (شانپن و رابرت دنيرو)
دو مرد متعهد میسازد، يکی در خدمت کليسا و ديگری در خدمت خانواده، اتفاقاً در ما
فرشته نيستيم هم از دستان مريم مقدس خون میچکد و کودکی کر شنوا میشود اما با اين
تفاوت که منشأ زمينی هر دو مشخص و روشن است.
و البته وقتی ليدر مسيحی سينه سرخ به دنبال چوبی تاريخی باشد و روحانی مسلمان
آن نقشی جز دوچرخه سواری و جواب حواله به غيب کردن نداشته باشد آن میشود که خدا
خود مستقيم وارد عمل میشود و خون میچکاند و شفا میدهد. خوب است پرويز شيخ طادی،
اين عزيز خطر کرده در عرصه مهم سينمای دينی، اين نکته را از طلبهای حقير بدانند
که آنچه باعث واسطه قرار گرفتن حضرت سيدالشهداء در شفاءِ آدميان میشود جهاد اکبر
حضرت در مقابله وسوسه و زن و قدرت و نفروختن آن به حق و حقيقت و صلاح مردمانش بوده
است و آنچه مسيح را مزين به دم مسيحايی او میکند عاشقانه زيستن مسيح و نرد عشق
بازی او با خدای عالميان است.
و هر کدام از اين انرژیهای تمرکز يافته در امامان و پيامبران آن مهمی است که
سينمای دينی در پی بازسازی آن خواهد رفت.
سينمای دينی با بنيه و توان مکانيکی خود و همچنين بهرهگيری از فضای تصويری
خود اگر بخواهد برای دين کات بخورد بايد منطقی و مبتنی بر تصويری شدن موضوعات را
هرگز فراموش ننمايد و اين مرز ميان سينما و نوشته است. در سينمای تخيلی حتی با
توجه به منطق روائی عالم خيال، فضای فيلم رقم میخورد. ورود سکانسهای مثلاً فلسفی
و يا رئال در ميان فضای تخيلی همان قدر غير منطقی مینمايد که ورود تخيل در عالم
رئال.
البته اگر روح کلی روايت سينما به گونهای آغاز شود که تاب حتی انيميشن را در
ميان فضای رئال و حقيقی داشته باشد، نه تنها مخل آن سينما نمیشود که حتی باعث
برتری و قدرت مانور اثر میگردد مانند استفاده از انيميشن در فيلم «بدو لولا بدو Ran Lola ran» از تام تيکور Tam Tikwer.
اما آن چه منظور ما از ارئه اين چنين مطالبی بود اين مهم است که در داستانگوئی
دينی مبتنی بر سينمای دينی عليرغم منطق جدی و استدلای چنين سينمائی که مرز روايتگوئی
سينمای دينی خرافه از سينمای دينی مطلوب است، نفس روايت متن مقدس خود ابزار و ساز
و کارهای روائی خود را انتخاب میکند.
دين مقدس اسلام که عقل را حجت درونی آدمی و تحقيق و استدلال را شرط ورود به
اصول دين میداند، البته برای تبيين خود، جدای از فضای کلی ساختاری چنين سينمايی
بيش از آنکه به کليپی مبتنی بر موضوع معجزه نيازمند باشد، خواستار سيری منطقی و
تبيينی مشرف به شرف عقلانيت دينی است. اينها همه جدای از بررسی نشانهشناسی و
نماد پردازانه فيلم سينه سرخ است. که اين خود البته مفصّلی ديگر است که در اين
مجمل نمیگنجد. اما در آخر جرأت و روح بلند پروازانه شيخ طادی برای پرداختن به
چنين موضوعات مردافکنی البته جای بسی سپاس و امتنان دارد.
والسلام
اميد واضحی آشتيانی
تحليل جريان های رسانه ای